صفحه اصلی > اخبار اقتصادی : ولی نصر؛ خطای بزرگ واشنگتن که به درگیری نظامی با ایران منتهی شد

ولی نصر؛ خطای بزرگ واشنگتن که به درگیری نظامی با ایران منتهی شد

اکوایران: ولی نصر، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه جانز هاپکینز نوشت: بسیاری از ناظران تاریخچه روابط از ۱۹۷۹ تاکنون را رشته‌ای پیوسته از خصومت میان ایران و آمریکا می‌بینند. اما این دشمنی اجتناب‌ناپذیر نبود. مسیرهای صلح‌آمیز امکان‌پذیر بود و حتی اکنون نیز با تصمیمات درست در تهران و واشنگتن می‌توان به کاهش تنش و حتی عادی‌سازی روابط امیدوار بود.

به گزارش اکوایران،   جنگ ۱۲ روزه در ماه ژوئن، که طی آن ایالات متحده در کنار اسرائیل به بمباران اهدافی در ایران پرداخت، نقطه اوج چهار دهه بی‌اعتمادی، خصومت و تقابل بود. جمهوری اسلامی از زمان شکل‌گیری در سال ۱۹۷۹ بر موضع ضدآمریکای خود پای فشرده و واشنگتن نیز همواره فشارها بر ایران را افزایش داده است. اما آنگونه که ولی نصر،  استاد روابط بین‌الملل دانشگاه جانز هاپکینز  برای مجله فارن افیرز نوشته است، مسیر طی شده و وضعیت فعلی روابط دوجانبه اجتناب‌ناپذیر نبود. اکوایران این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده است که در ادامه بخش اول آن را می‌خوانید:

 

ایران و آمریکا پیش‌تر نیز چندین بار تا آستانه درگیری مستقیم پیش رفته بودند؛ از جمله در سال‌های ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸، زمانی که ایالات متحده سکوهای نفتی و شناورهای دریایی ایران را هدف قرار داد و سپس یک هواپیمای مسافربری ایرانی را سرنگون کرد. تهران این اقدامات را آغاز جنگی اعلام‌نشده دانست، اما توجه واشنگتن به‌زودی به عراق و جنگ خلیج فارس معطوف شد. با این حال، دشمنی میان ایران و آمریکا ادامه یافت و پس از حملات ۱۱ سپتامبر ابعاد شدیدتری به خود گرفت. ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۲۰۲۰، پس از سلسله‌ای از حوادث در منطقه، دو کشور را تا آستانه جنگ کشاند. امسال نیز دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با حمله به سه مرکز هسته‌ای ایران با ده‌ها موشک کروز و بمب‌های ۳۰ هزار پوندی، این خصومت را وارد مرحله‌ای تازه کرد.

فرصت‌های از دست‌رفته برای صلح

روابط خصمانه میان ایران و آمریکا عمیق و دیرینه است. جمهوری اسلامی همواره ایالات متحده را دشمن اصلی خود تصویر کرده؛ «شیطان بزرگ»ی که با کودتای ۱۹۵۳ استقلال ایران را مخدوش کرد و از استبداد پهلوی حمایت کرد. رهبران انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ بیم داشتند که آمریکا همچنان در امور داخلی ایران مداخله کرده و مانع دگرگونی‌های بنیادین شود. از همین رو تصمیم گرفتند که آمریکا نه تنها از ایران، بلکه از کل خاورمیانه رانده شود. این رویکرد، سیاست خارجی تهران را در مسیر برخورد مستقیم با واشنگتن قرار داد. ایران با حمایت از دولت‌ها و گروه‌های منطقه‌ای، منافع ایالات متحده و متحدانش – اسرائیل و برخی کشورهای عربی – را به چالش کشید. در مقابل، آمریکا با استراتژی مهار و فشار، از ایجاد ائتلاف‌های منطقه‌ای و پایگاه‌های نظامی گرفته تا حلقه‌ای از تحریم‌ها برای خفه کردن اقتصاد ایران استفاده کرد. در نهایت، این راهبرد امسال به حملات آشکار به خاک ایران گسترش یافت.

بسیاری از ناظران این تاریخچه از ۱۹۷۹ تاکنون را رشته‌ای پیوسته از خصومت میان ایران و آمریکا می‌بینند. اما این دشمنی اجتناب‌ناپذیر نبود. مسیرهای صلح‌آمیز امکان‌پذیر بود و حتی اکنون نیز با تصمیمات درست در تهران و واشنگتن می‌توان به کاهش تنش و حتی عادی‌سازی روابط امیدوار بود. در سده بیست‌ویکم چندین بار فرصت کاهش خصومت میان دو کشور فراهم شد، اما هر بار تصمیمات سیاسی در یکی از دو سوی ماجرا، این روزنه‌ها را بست. با این حال، فرصت‌های از دست‌رفته گذشته لزوماً به معنای محکومیت دو کشور به دشمنی همیشگی نیست، بلکه یادآور این نکته است که حتی امروز نیز امکان آشتی وجود دارد.

جنگ ۱۲ روزه ضربه سنگینی به ایران بود و چالش‌های راهبرد کنونی را نشان داد . واشنگتن ممکن است اکنون به اسرائیل اجازه دهد هر از گاهی مراکز هسته‌ای و نظامی ایران، تهران را هدف قرار دهد. اما گزینه دیگر، استفاده از فرصت پس از جنگ برای روی آوردن به دیپلماسی است؛ همان راهی که آمریکا گهگاه در قبال ایران پیموده است. اکنون فرصتی فراهم شده تا روابط واشنگتن و تهران در مسیری متفاوت قرار گیرد؛ با توافق‌های تازه‌ای که هم سیاست خارجی و هسته‌ای ایران را دگرگون کند و هم معادلات را تغییر دهد. هرچند دو کشور پیش‌تر چنین فرصت‌هایی را از دست داده‌اند، اما امروز نیز نباید اسیر بدبینی تاریخی باشند. گذشته، هر قدر هم سرشار از فرصت‌های سوخته باشد، لزوماً مقدمه آینده نیست.

روبیو ترامپ آمریکا

گشایش دروغین در افغانستان

پس از حملات ۱۱ سپتامبر، برای مدتی چنین به نظر می‌رسید که روابط ایران و ایالات متحده می‌تواند بهبود یابد. هم رهبر ایران و هم رئیس‌جمهور وقت، محمد خاتمی، این حملات تروریستی را محکوم کردند و مردم ایران در خیابان‌های شهرهای بزرگ با روشن کردن شمع و برگزاری مراسم سکوت، همدردی خود را نشان دادند. در آن مقطع، منافع راهبردی دو کشور ناگهان همسو شد. ایالات متحده پس از حمله القاعده، نابودی این گروه را در اولویت فوری خود قرار داد. ایران نیز با نگرانی عمیق به رشد جریان‌های رادیکال سنی چون القاعده و میزبانش طالبان می‌نگریست. تنها سه سال پیش‌تر، طالبان در مزار شریف تا ۱۱ دیپلمات و خبرنگار ایرانی را به قتل رسانده بود؛ رخدادی که تهران را واداشت تا نیروهای نظامی خود را در مرز افغانستان بسیج کند. پس از سال‌ها دشمنی، مقام‌های ایرانی و آمریکایی دریافتند که برخی اهداف مشترک دارند.


چرا گزینه نظامی علیه ایران دستاورد بسیار کم‌تری از دیپلماسی برای غرب داشت؟

اکوایران: علی واعظ می گوید: همیشه گزینه‌ای برای دیپلماسی وجود دارد. اما فکر می‌کنم اکنون بسیار دشوارتر شده، زیرا خواسته شماره یک ایرانی‌ها در مذاکره با رئیس‌جمهوری آمریکایی که یک بار در سال ۲۰۱۸ با خروج از توافق مذاکره‌شده بین ایران و قدرت‌های جهانی به آنها ظلم کرد و در سال ۲۰۲۵ در میانه مذاکرات دیگری آنها را بمباران کرد، تضمین‌های امنیتی است که این اتفاق دیگر تکرار نشود.

ایران مدت‌ها از رقبای اصلی طالبان، یعنی «ائتلاف شمال»، حمایت کرده بود. تنها چند روز پیش از حملات ۱۱ سپتامبر، مأموران القاعده با پوشش خبرنگار، احمد شاه مسعود، رهبر افسانه‌ای ائتلاف شمال را ترور کردند؛ اقدامی که نشانه تهاجم قریب‌الوقوع طالبان برای نابودی کامل ائتلاف شمال و تسلط بر افغانستان بود. ایرانِ شیعه از صعود جریان‌های رادیکال سنی – طالبان بنیادگرا، القاعده و دیگر گروه‌های تندرو – و بی‌ثباتی بیشتر در مرز شرقی‌اش بیم داشت. ایران آن زمان میزبان میلیون‌ها پناهجوی افغان بود؛ آماری که برخی برآوردها در سال‌های اخیر آن را تا ۸ میلیون نفر (حدود ۱۰ درصد جمعیت ایران) تخمین زده‌اند.

همکاری شگفت‌انگیز تهران و واشنگتن در افغانستان

در اقدامی که امروز باورنکردنی به نظر می‌رسد، ایران به ایالات متحده برای حمله به افغانستان کمک کرد و اطلاعات در اختیار آمریکا گذاشت و پشتیبانی لجستیکی فراهم کرد تا هماهنگی‌های میدانی با نیروهای ائتلاف شمال تسهیل شود. دیپلمات‌های آمریکایی، از جمله رایان کروکر و زلمی خلیل‌زاد، در نشست‌هایی با ایرانی‌ها حضور یافتند. تنها دو ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، طالبان از کابل و دیگر شهرهای بزرگ عقب رانده شد و «امارت» خودخوانده این گروه فروپاشید.

ایران علاقه‌مند بود در تعیین ساختار حکومتی پس از طالبان نقش داشته باشد. در کنفرانس بن در دسامبر ۲۰۰۱، تهران و واشنگتن همکاری نزدیکی داشتند. هدف مشترک دو کشور، ایجاد نظمی سیاسی در افغانستان بود که ثبات و وحدت را از طریق دولتی فراگیر و دموکراتیک تأمین کند. جیمز دابینز، مسئول هیئت آمریکایی، بعدها اذعان کرد که جواد ظریف، دیپلمات ایرانی، نقشی کلیدی در ایجاد اجماع میان جناح‌های افغان برای تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات دموکراتیک داشت. 

این همکاری کم‌سابقه می‌توانست آغازی برای بهبود روابط ایران و آمریکا باشد؛ اقدامی اعتمادساز که زمینه کاهش تنش‌ها و حتی عادی‌سازی تدریجی روابط را فراهم کند. اما چنین نشد.

تنها چند هفته پس از کنفرانس بن، اسرائیل یک محموله تسلیحاتی ادعایی به حماس را توقیف کرد. از نگاه تهران، همکاری در افغانستان به معنای تغییر کلی راهبرد منطقه‌ای ایران نبود، بلکه صرفاً گشایشی محدود بود که هنوز به بار ننشسته بود. تهران قصد نداشت به این سرعت سیاست‌های خود در خاورمیانه را تغییر دهد و همچنان به حمایت از گروه‌های متحد ادامه داد. در سوی مقابل، جورج بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، به‌جای استفاده از این گشایش برای ترغیب ایران به تغییر سیاست‌های منطقه‌ای، راه دیگری در پیش گرفت. او در سخنرانی سالانه «وضعیت کشور» در ژانویه ۲۰۰۲، ایران را در کنار عراق و کره شمالی عضو «محور شرارت» نامید و عملاً سرمایه اعتمادسازی مشترک در افغانستان را نابود کرد.

تاریخ انتخابات آمریکا 2000 بوش ال گور

از افغانستان تا عراق؛ چرخش دوباره واشنگتن

پس از پیروزی سریع و قاطع در افغانستان، واشنگتن سرخوش و مطمئن، همه توان خود را بر «جنگ علیه ترور» متمرکز کرد؛ جنگی که در آن، ایران تنها می‌توانست هدف باشد نه متحد. همکاری تهران در افغانستان دیگر ارزشی نداشت. بسیاری از مقام‌های آمریکایی بر این باور بودند که با انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، ایدئولوژی اسلام‌گرایی به یک پدیده جهانی بدل شد؛ هرچند ایرانِ شیعی با جریان‌های رادیکال سنی مانند القاعده تفاوت‌های بنیادین داشت. از نگاه آنان، تا زمانی که جمهوری اسلامی هست، اسلام‌گرایی شکست نخواهد خورد.

پس از حمله آمریکا به عراق در مارس ۲۰۰۳، بسیاری از ایرانیان بیم داشتند که نیروهای آمریکایی دیر یا زود به سراغ ایران نیز خواهند آمد. حسن کاظمی قمی، نخستین سفیر ایران در بغداد پس از سقوط صدام، بعدها گفت: «بعد از عراق، نوبت ایران بود.» از همین رو، تهران تلاش کرد با ایالات متحده کنار بیاید. در مه ۲۰۰۳، محمد خاتمی، رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب ایران، پیشنهادی به واشنگتن ارسال کرد که نقشه راهی برای حل «تمام مسائل مورد اختلاف» میان دو کشور ارائه می‌داد؛ از جمله برنامه هسته‌ای نوپای ایران و سیاست‌های منطقه‌ای آن. کاخ سفید حتی دریافت این پیشنهاد را تأیید نکرد.

بی‌اعتنایی آمریکا باعث شد تهران مواضع خود را سخت‌تر کرده و خود را برای تقابل آماده کند. برخلاف تجربه افغانستان، حمله آمریکا به عراق نه تنها گشایشی در روابط با ایران ایجاد نکرد، بلکه دو کشور را در برابر یکدیگر قرار داد. بسیاری از مقام‌های دولت بوش ایران را تهدیدی جدی می‌دیدند و تهران نیز به این نتیجه رسید که باید از خود دفاع کند. در هرج‌ومرج پس از سقوط صدام، ایران احتمالاً با همکاری سوریه، در عراق فعال شد. شورشیان سنی – مورد حمایت دمشق – و نیروهای شیعه – مورد حمایت تهران – با نیروهای آمریکایی درگیر شدند. در این میان، پروژه آمریکا در عراق به شکست انجامید.

مقامات ایران بدین ترتیب از بزرگ‌ترین نگرانی خود جلوگیری کردند: پیشروی ارتش پیروزمند آمریکا از عراق به سوی مرزهای ایران. اما در سوی مقابل، نگاه آمریکایی‌ها به ایران تیره‌تر شد. تهران نیز به این جمع‌بندی رسید که بهترین راه مقابله با تهدید آمریکا، فرسایش منابع و توان آن کشور در میدان‌های مختلف خاورمیانه است. در این محاسبه، جنگ‌های فرسایشی موجب خستگی آمریکا و بی‌میلی آن به ورود به جنگ با ایران می‌شد. خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ برای تهران تأییدی بر درستی این راهبرد بود. هرچه مقام‌های واشنگتن بیشتر از ترک منطقه سخن می‌گفتند، ایران نیز اطمینان بیشتری به سیاست خود پیدا می‌کرد.

این راهبرد موازنه قدرت در درون ایران را نیز دگرگون کرد. نیروهای امنیتی که در خط مقدم مقابله با آمریکا بودند، به تدریج کنترل سیاست خارجی ایران را به دست گرفتند.

در جریان جنگ عراق، «نیروی قدس» سپاه پاسداران، شاخه برون‌مرزی سپاه که عملیات نظامی نامتعارف و اطلاعاتی را هدایت می‌کند، از یک واحد کوچک به نیرویی منطقه‌ای بدل شد که بر تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی ایران اثرگذار بود. فرماندهان این نیرو، قاسم سلیمانی و جانشینش اسماعیل قاآنی، در سال ۲۰۰۱ در افغانستان با همتایان آمریکایی همکاری کرده بودند. اما در جنگ عراق، نیروی قدس را به شبکه‌ای نظامی برای رویارویی با آمریکا در سراسر خاورمیانه تبدیل کردند.

ایران آمریکا

بن‌بست یا گشایش؟

ثمرات گشایش روابط پس از ۱۱ سپتامبر، مقامات ایران را به این نتیجه رساند که واشنگتن هرگز حاضر به پذیرش جمهوری اسلامی انقلابی نیست. از نگاه تهران، سیاست‌های آمریکا – از ایجاد پایگاه‌های نظامی در افغانستان، خلیج فارس و آسیای مرکزی گرفته تا تشدید تحریم‌های اقتصادی – همگی با هدف تغییر رژیم در ایران طراحی شده بود. پس از جنگ عراق، مقامات ایران به این جمع‌بندی رسیدند که برای بازدارندگی در برابر آمریکا، باید سیاست‌های تهاجمی منطقه‌ای پیش گیرند، برنامه هسته‌ای خود را توسعه دهند و توان پهپادی و موشکی را تقویت کنند. اقتصاد، نهادهای حکومتی و سیاست داخلی ایران همگی در خدمت این مقاومت سازمان‌دهی شدند.

عامل دیگری نیز به این بدبینی دامن زد: آشکار شدن تلاش ایران برای دستیابی به فناوری هسته‌ای. برنامه مخفی هسته‌ای ایران درست در آستانه جنگ عراق فاش شد؛ زمانی که روابط تهران و واشنگتن به‌دلیل قرار گرفتن ایران در «محور شرارت» از پیش رو به افول بود. این کشف خطر درگیری را بیشتر کرد. ایران گمان می‌برد آمریکا همان‌گونه که برنامه هسته‌ای عراق را بهانه حمله قرار داد، این بار هم برنامه ایران را دستاویز جنگ کند. در سوی مقابل، واشنگتن نیز نمی‌خواست کشوری از «محور شرارت» به توان هسته‌ای دست یابد. اما تا پایان دولت بوش در سال ۲۰۰۹، آمریکا که در عراق به بن‌بست رسیده بود، از گزینه نظامی نسبت به ایران فاصله گرفت و به این نتیجه رسید که تنها راه مهار برنامه هسته‌ای ایران، دیپلماسی است.

فرصت از دست‌رفته اروپا

ایالات متحده می‌توانست زودتر به این مسیر دیپلماسی وارد شود. در سال ۲۰۰۳، فرانسه، آلمان و بریتانیا توافقی با ایران مذاکره کردند که رشد برنامه کوچک هسته‌ای این کشور را متوقف می‌کرد و در مقابل، کاهش تحریم‌ها را پیشنهاد می‌داد. اما دولت بوش در سال ۲۰۰۴ این توافق را وتو کرد؛ با این استدلال که ایران باید کل برنامه هسته‌ای خود را کنار بگذارد و هیچ امتیازی دریافت نکند.

با نگاهی به گذشته، این وتو خطایی بزرگ بود. برنامه هسته‌ای ایران بدون محدودیت رشد کرد و سخنان تند ضدآمریکایی و انکار هولوکاست از سوی محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور تازه ایران، فضای دیپلماسی را دشوارتر کرد. تهران بیش از پیش به این باور رسید که واشنگتن تمایلی به تعامل دیپلماتیک معنادار ندارد، حتی درباره پرونده هسته‌ای.

حسن روحانی، مذاکره‌کننده هسته‌ای وقت ایران، زمانی که در ۲۰۱۳ به ریاست‌جمهوری رسید، دوباره راه دیپلماسی هسته‌ای را آزمود. در سال ۲۰۰۴، او و دیگر مقام‌های ایرانی به این نتیجه رسیدند که دلیل بی‌اعتنایی آمریکا به توافق اروپاییان این بوده که برنامه هسته‌ای ایران آن‌قدر کوچک بود که ارزش دیپلماسی و امتیازدهی از سوی واشنگتن را نداشت. از همین رو، تهران تصمیم گرفت برنامه‌ای بزرگ‌تر بسازد تا آمریکا را به میز مذاکره بکشاند. این منطق بر رفتار ایران در دوران اوباما، ترامپ و بایدن سایه انداخت. و هر بار شکست در دستیابی به توافق پایدار، ایران را به گسترش بیشتر برنامه‌اش تشویق کرد.

ادامه دارد

 

پست های مرتبط

قیمت طلای دست دوم امروز پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴

| ۱۴۰۴/۰۵/۳۰ ۰۸:۴۰:۴۶ | | قیمت طلای دست دوم امروز پنجشنبه ۳۰…

۳۰ مرداد ۱۴۰۴

آیا حساب وکالتی از روند ثبت نام خودروهای داخلی حذف می شود؟

یکی از شرکت‌های خودروسازی داخلی به تازگی در اطلاعیه‌ای به کدال، از…

۳۰ مرداد ۱۴۰۴

مدودف: روسیه حضور نیروهای ناتو تحت پوشش حافظ صلح در اوکراین را نمی‌پذیرد

معاون رئیس شورای امنیت روسیه بار دیگر مخالفت مسکو را با حضور…

۳۰ مرداد ۱۴۰۴