ایران در آغاز قرن بیستویکم با تناقضی جدی مواجه است: کشوری سرشار از منابع انرژی و آب، اما گرفتار کمبود گاز در زمستان، خاموشی برق در تابستان و بحران آب در تمامی فصول. کارشناسان میگویند ریشه این بحرانها نه در طبیعت و نه تحریمها، بلکه در سالها سیاستگذاری اقتصادی معکوس و نادیده گرفتن مزیت نسبی و قوانین قیمتگذاری پنهان است.
به گزارش اکوایران، ایران در آغاز قرن بیستویکم با تناقضی آشنا روبهروست: کشوری سرشار از منابع انرژی و با سابقهای طولانی در مدیریت منابع طبیعی، امروز گرفتار کمبود گاز در زمستان، خاموشی برق در تابستان و ورشکستگی آبی در همه فصول است. این بحرانها نه حاصل قهر طبیعتاند و نه صرفاً نتیجه تحریمهای خارجی؛ بلکه محصول سالها سیاستگذاری اقتصادی معکوساند.
اگر بخواهیم ریشه را خلاصه کنیم، دو خطای تاریخی بیشترین نقش را داشتهاند: بیتوجهی به مزیت نسبی در تولید و تجارت، و اصرار بر قیمتگذاری دستوری. آنچه باقی میماند ضعف نهادی در آیندهنگری و تنظیمگری است.
اقتصاد علیه مزیت نسبی
دیوید ریکاردو دو قرن پیش نشان داد که کشورها حتی با منابع محدود میتوانند با تکیه بر مزیت نسبی خود، رشد پایدار داشته باشند. اما در تجربه ایران، این مزیتها یا نادیده گرفته شدند یا عمداً سرکوب شدند.
انرژی: ایران در گاز طبیعی، پتروشیمی و برق منطقهای مزیت آشکار دارد. اما بهجای تبدیل این ظرفیت به صادرات و سرمایه ملی، آن را صرف رشد صنایع انرژیبری کردیم؛ صنایعی که بدون یارانه انرژی اساساً زیاندهاند.
آب: ایران هیچ مزیت نسبی در کشاورزی پرمصرف ندارد، ولی سیاستهای خودکفایی و یارانهها الگوی کشت را به سمت برنج و هندوانه سوق دادند. نتیجه، فرونشست زمین و نابودی آبهای زیرزمینی.
فرصتهای ازدسترفته: نروژ و قطر با منابع مشابه، صندوقهای ثروت ملی و سرمایهگذاری پایدار ایجاد کردند؛ ایران اما وفور انرژی خود را در مصرف داخلی مستهلک کرد.
به بیان دیگر، اقتصاد ایران بهجای تمرکز بر مزیتها، بر حفرههای ساختاری سرمایهگذاری کرده است.
قیمتگذاری دستوری؛ خاموشی چراغهای هشدار
در ادبیات اقتصادی، قیمتها ابزار اصلی برای انتقال پیام کمیابی و هدایت منابعاند؛ اما این زبان در اقتصاد ایران سالهاست خاموش شده است.
انرژی: سرکوب قیمت برق و گاز موجب رشد افسارگسیخته مصرف داخلی شد. همزمان، سرمایهگذاری در توسعه زیرساختها از توجیه اقتصادی افتاد و پیامد آن به شکل خاموشیهای گسترده و کمبود گاز نمایان شد.
آب: تداوم قیمتگذاری پایین در بخش آب، هرگونه انگیزه برای تغییر الگوی کشت را از میان برده است. به همین دلیل، بهرهوری کشاورزی در ایران همچنان در سطحی بسیار پایین باقی مانده است.
صنایع انرژیبر: یارانههای پنهان انرژی باعث گسترش صنایع غیررقابتی شده است؛ صنایعی که در آمارهای رسمی سودآور به نظر میرسند، اما در واقعیت بر دوش منابع عمومی و یارانههای سنگین استوارند.
بیتوجهی به قیمتها، درست شبیه بیصدا کردن آژیر خطر است؛ خطری که در طول سالها در ساختار اقتصاد ایران انباشته شده و امروز در قالب بحرانهای انرژی، آب و صنایع ناکارآمد بروز یافته است.
کوتاهمدتی که بلندمدت را میسوزاند
ریشه این خطاها را باید در غلبه سیاست کوتاهمدت بر آیندهنگری دید. دولتها برای خرید رضایت موقتی یا عبور از بحران سیاسی، منطق اقتصادی را قربانی کردند. حاصل، اقتصادی است که همزمان در تابستان تشنه است، در زمستان سرمازده، و در همه فصول در تاریکی.
دو درس ساده اما فراموششده
بحرانهای برق، گاز و آب یک واقعیت بنیادی را آشکار میکنند: اقتصاد قوانین خود را دارد؛ چه آنها را بپذیریم و چه نپذیریم. زمانی که سیاستگذاری برخلاف این قوانین شکل میگیرد، حتی وفور منابع هم نمیتواند مانع شکلگیری بحران شود.
راه برونرفت از این وضعیت در دو اصل کلیدی نهفته است. نخست آنکه تولید و تجارت باید بر پایه مزیتهای واقعی بازآرایی شوند و تمرکز اقتصاد بر حوزههایی قرار گیرد که توان رقابتی دارند. دوم اینکه قیمتها باید مجال آن را پیدا کنند که پیام کمیابی منابع را بهدرستی منتقل کنند، چراکه تنها در این صورت است که بهرهوری و تخصیص بهینه شکل میگیرد.
تا زمانی که این اصول در سیاستگذاری جدی گرفته نشوند، چرخه بحرانهای اقتصادی همچنان تکرار خواهد شد.