اکوایران: ما به هنر نیاز داریم تا به سراغ تراژدی برویم، چرا که دیدار پوتین و ما به هنر نیاز داریم تا به سراغ تراژدی برویم، چرا که دیدار پوتین و دونالد ترامپ در آلاسکا در هفته گذشته را نمیتوان، هر چند شاید دوست داشته باشیم، بر اساس مفاهیم دلگرمکنندهای مانند منافع ملی درک کرد.
به گزارش اکوایران، ولادیمیر پوتین، نویسنده بدترین جنگ قرن ما، باور دارد که یک روحانی باستانی خونریزی بیپایان را تقدیس میکند. حقیقت درباره آن اثر هنری، افسانه سالهای گذشته، به ما کمک میکند تا حقیقت درباره جنگ روسیه را ببینیم. قهرمان آن، رئیس قبیله دانمارکی «رورِک»، ما را به سوی اثر دیگری هدایت میکند: هملت شکسپیر. ما به هنر نیاز داریم تا به سراغ تراژدی برویم، چرا که دیدار پوتین و دونالد ترامپ در آلاسکا در هفته گذشته را نمیتوان، هر چند شاید دوست داشته باشیم، بر اساس مفاهیم دلگرمکنندهای مانند منافع ملی درک کرد.
تیموتی اسنایدر در مقالهای در فایننشالتایمز، به دیدگاه پوتین در تجاوز به اوکراین با توسل به افسانهها میپردازد.
پوتین مردی بدبین است؛ بنیانگذار سیاستهای «پساحقیقت» که ترامپ عاشق آن است. اما در عمیقترین لایههای بدبینی، اغلب یک اندیشه بسیار سادهلوحانه نهفته است. اندیشه پوتین این است که روسیه گذشتهای باستانی، پیوسته و مقدس دارد که شامل اوکراین هم میشود. افسانهای که آمیزهای درهم و برهم و گردآوریشده توسط راهبان کییف در قرون وسطی است، برای او بهنوعی پیشگویی تبدیل شده است.
در متن پیش از تهاجم خود و در مصاحبهای طولانی با تاکر کارلسون در سال گذشته، پوتین زندگی رورِک را نقطه آغاز تاریخی مقدسی معرفی میکند که در آن روسیه باید به اوکراین حمله کند. هفته گذشته در آلاسکا، پوتین اوکراینیها را «ملتی برادر» با «ریشههای مشترک» توصیف کرد که باید با خشونت از این باور اشتباه رها شوند که ملت جداگانهای هستند.
اما افسانه در واقع روایتی است از ورود اسکاندیناویاییها به منطقه بالتیک شرقی در اوایل قرون وسطی. یکی از نخستین شخصیتهای این داستان، رورِک در قرن نهم است که نامش در افسانه به صورت «روریک» آمده. در آغاز مربوط به سال ۸۶۲، میبینیم که اسلاوها از اسکاندیناویاییها میخواهند بر آنها حکومت کنند. این تغییر بعید به نظر میرسد و احتمالاً از حماسهای اسکاندیناویایی وام گرفته شده، چرا که دانمارکیها و سوئدیها دوست داشتند غارتهایشان را با «دعوتنامه» از مردم محلی توجیه کنند.
احتمالاً یک دانمارکی به نام رورِک سرزمینهایی در منطقه بالتیک شرقی را آرام کرده باشد. اما او هرگز در کییف، هزار مایل دورتر از جایی که احتمالاً به آن رفته بود حضور نداشت و قومش هم همینطور. یک قرن بعد بود که اسکاندیناویاییها شروع به سکونت در کییف کردند. با این حال، هیچ رخدادی در اروپای شرقی قرون وسطی ایجاب نمیکرد که دولتهای آینده هزار سال بعد علیه یکدیگر بجنگند، همانطور که، برای مثال، تاریخ کارولنژیها امروز ایجاب نمیکند که فرانسه به بلژیک حمله کند، یا گذشتهی مایاها نیازمند حمله مکزیک به گواتمالا باشد.
داستان رورِک به دلیل دیگری مهم است: برای درسی که درباره سیاست اسطورهای دودمانهای خیالی میدهد. راهبان کییف، قرنها بعد و در دولتی که ما آن را «روس کییف» مینامیم، میخواستند ثابت کنند که حامیانشان وارثان یک سنت باشکوه هستند. بنابراین، آنها رورِک را به قهرمان تبدیل کردند، او را در منطقه بالتیک نگه داشتند، برایش عمری کتابمقدسی نوشتند، کاری کردند که در بستر مرگ صاحب فرزند شود و سپس آن کودک را به عنوان وارثش مخفیانه به کییف آوردند. میتوان با اطمینان گفت که چنین چیزی هرگز رخ نداده است. ریاضی آن نمیخواند و شواهد باستانشناسی هم روشن است.
راهبان در واقع از گذشتهای بسیار دور برای حمایت از حاکمان زمان خود بهره گرفتند، تا بگویند آنان از رقبایشان در منطقه بالتیک مهمترند. هشتصد سال بعد، پوتین از متن همان افسانه برای انجام همان کار در مقیاسی بسیار اغراقآمیز استفاده میکند. او آن را دلیلی میداند که مسکو باید بر کییف حکومت کند، در حالی که مسکو در زمان رخدادهای قرن نهم حتی وجود نداشت.
مسکو در دوران مغولها به مرکز قدرت تبدیل شد. پس از روزگار رورِک، اسکاندیناویاییهای دیگر کییف را به دست گرفتند. راهبان آنها افسانه را نوشتند تا برتری خود را توجیه کنند. آن دولت، یعنی پادشاهی روس کییف، پس از تهاجم مغول در قرن سیزدهم فروپاشید. بیشتر آن به دوکنشین بزرگ لیتوانی ملحق شد. شهر تازه مسکو که در یک استان شمالشرقی روس قرار داشت، زیر سلطه خانها رفت؛ کسانی که رهبران محلی را برای جمعآوری خراج برمیگزیدند.
پس از چند صد سال از این روند، حاکمان مسکو که سلطه مغولها را کنار زده بودند، تصمیم گرفتند داستانی پرافتخارتر از گذشته خود بسازند. بنابراین حدود ۷۰۰ سال به عقب برگشتند، رورِک را از افسانه بیرون کشیدند و سلسلهای خیالی به نام «روریکید» اختراع کردند. پتر کبیر، زمانی که در سال ۱۷۲۱ امپراتوری روسیه را بنیان نهاد، حتی عقبتر رفت و نام اسکاندیناویایی «روس» را تصاحب کرد.
دولتهای نو همواره به افسانههایی درباره خاستگاههای باستانی نیاز دارند؛ همانطور که پتر (و اکنون پوتین) نشان میدهند. تصور اینکه تاریخ قرون وسطای روس کییف بتواند بمباران امروز بر فراز شهرهای اوکراین را توجیه کند، مضحک است.
رئیس قبیله دانمارکی، رورِک، نه روس کییف را بنیان گذاشت و نه هیچ دولت دیگری را؛ حتی اگر چنین کرده بود، باز هم مضحک است که گمان کنیم تاریخ قرون وسطای او توجیهی برای بمباران شهرهای اوکراین باشد. افسانهی او به ما درباره داستانهای ساختگی قدرت میآموزد و ما را به افسانهای دیگر درباره سازوکارهای قدرت میبرد.
درباره رورِک مشابهی در مجموعهی قرون وسطایی گستا دانوروم (Gesta Danorum) نوشته ساکسو گراماتیکوس در اواخر قرن دوازدهم، چیزهای بسیار بیشتری میآموزیم. پژوهشگران دستکم یک قرن درباره اینکه آیا این همان فرد است یا نه اختلاف نظر داشتهاند؛ به نظر میرسد که او همان باشد، هرچند در هر دو روایت زندگیاش عناصر افسانهای دیده میشود. در اینجا، رورِک دانمارکی یک وایکینگ است؛ «بلای مسیحیت». او که سرزمینهایی در منطقه بالتیک شرقی از پدرش به ارث برده بود، به دریا میزند تا خراج جمعآوری کند. در این روایت، اسلاوها در نزدیکی دریای بالتیک زندگی میکردند. گستا دانوروم در یک نکته اساسی با افسانه مطابقت دارد: یک دانمارکی که بر اسلاوها حکومت میکند. در آن زمان و مکان، این موضوع چندان غیرمعمول نبود. سپس رورِک به خانه بازگشت. از او به عنوان مهاجم یا حاکم بخشهایی از سواحل کنونی هلند و آلمان در دهه ۸۷۰ میلادی یاد شده است.
تاریخ خانوادگی رورِک، آنگونه که از ساکسو به دست ما رسیده، ما را به قلمروی آشنای افسانهای میبرد. به گفتهی ساکسو، کارنامهی رورِک زمانی آغاز شد که پدرش محبوبترین پسر خدای اودین را کشت و سپس توسط پسر دیگر اودین مورد انتقام قرار گرفت. پس از مرگ پدر بود که رورِک ماجرای بالتیک خود را آغاز کرد و خراج جمعآوری نمود. در حالی که افسانه او را در منطقه بالتیک نگه میدارد تا از بستر مرگش فرزندی به دنیا آورد، گستا دانوروم او را با دختری به نام «گروتا» به دانمارک بازمیگرداند.
به گفته ساکسو، رورِک بهعنوان شاهزادهای در دانمارک، ناظر رقابت دو برادر رئیس قبیله، فنگ و اوروِندیل، بود. تحت تأثیر فتوحات اوروِندیل، رورِک دخترش گروتا را به او داد تا با او ازدواج کند. سپس فنگ از روی حسادت برادرش را کشت و خود با گروتا ازدواج کرد. همه این رویدادها در برابر چشمان پسر اوروِندیل یعنی نوه رورِک رخ داد. جوان برای اینکه به دست عمویش کشته نشود، تظاهر به دیوانگی کرد و نقشه انتقام کشید. نام او «آملهت» بود. شکسپیر او را «هملت» نامید.
رورِک پشت پرده بزرگترین درام شکسپیری ایستاده است. اما او در آغاز دولتسازی روسیه حضور ندارد. نظر میرسد پوتین که عمیقاً بر روایت خود از گذشته اروپای شرقی سرمایهگذاری کرده بر این باور است که جنگ لازم است تا، به اصطلاح، آن را واقعی کند. آدم میتواند به چیزی غیرواقعی ایمان بیاورد و سپس آن را اجرا کند، دیگران را هم با خود به درون یک دگرگونی خشونتبار بکشاند. هانا آرنت این را «توتالیتاریسم» نامید.
شاید ادعای اینکه سرزمینی باید به دلیل یک «قوم» موهومی که از داستانی کهن، داستانی که در آن شهرها بهدست نوزادان فتح میشوند، جنگها با مسابقه کشتی تعیین میگردند و پادشاهی به خاطر پیشگویی یک اسب میمیرد، فتح شود، جنونآمیز به نظر برسد. یا شاید این همان سیاستی است که جهان را در مرگ و ویرانی بازسازی میکند تا با هنر مطابقت یابد.
بیش از یک قرن پیش، در زمانی که امپراتوری روسیه داستان رورِک را به مقام تقدس میرساند، اندیشمندان اوکراینی مسیر دیگری را برگزیدند. آنها تاریخ اجتماعی را ابداع کردند (میخایلو هروشفسکی)، ضرورت برخورد میانفرهنگی برای خودآگاهی را توضیح دادند (ایوان فرانکو) و برای دولتسازی تلاش کردند (ویاتسلاو لیپینسکی). آنها همچنین عناصر گذشته کلاسیک اسکیتها و یونانیان را به خود نسبت دادند (لسیا اوکراینکا). امروز این نویسندگان در حال تجربه یک رنسانساند. در حالی که علوم انسانی در اوکراین جنگزده شکوفا میشود و اوکراینیها تاریخهای جهانی نوآورانه منتشر میکنند، دولت متجاوز اشکال افراطی «سیاست تاریخ» را به اجرا میگذارد و دیدگاه رسمی «روسیه جاوید و پاک» را تحمیل میکند.
اگر دیکتاتوری چون پوتین بتواند ادعا کند که گذشته در نقطهای خاص متوقف شده، پس هرآنچه در هر زمان دیگری رخ داده باشد، متافیزیکی غلط خواهد بود و مستحق مجازات خشونتبار.
اگر این درست باشد که اوکراین در دهه ۲۰۲۰ به روسیه تعلق دارد فقط به این دلیل که یک دیکتاتور روس افسانهای درباره یک وایکینگ در دهه ۸۶۰ میلادی میداند، آنگاه دهها میلیون انسانی که واقعاً در آنجا زندگی میکنند هیچ انتخابییدر هویت خود نخواهند داشت؛ هیچ انتخابی جز پذیرش اعدام، شکنجه و ربودن کودکان.