این پیشنهاد برای نخستینبار بهصورت رسمی در سال ۲۰۰۷ در مقالهای آکادمیک با عنوان «برق از بستن دریای سرخ: هزینهها و مزایای اقتصادی و اکولوژیکی پس از جداسازی دریای سرخ» منتشر شد.
نویسندگان مقاله، رولوف درک شویلینگ، ویورل بادسکو، ریچارد بی. کاتکارت، جهان سعود و یاپ سی. هانککمپ، تنگه بابالمندب را برای اجرای طرح پیشنهاد میدادند. این تنگه در باریکترین نقطه تنها ۲۹ کیلومتر عرض دارد و دروازه جنوبی دریای سرخ به اقیانوس هند به شمار میرود.
سد دریای سرخ قرار بود ۵۰ گیگاوات برق پاک فراهم کند، یعنی ظرفیتی چندین برابر بزرگترین نیروگاههای هستهای جهان
سازهی پیشنهاد شده، دیواری حدود ۱۰۰ کیلومتر طول و بیش از ۱۵۰ متر ارتفاع بود که میتوانست به توان تولیدی حیرتانگیز ۵۰,۷۱۶ مگاوات (حدود ۵۰ گیگاوات) برق دست یابد؛ البته طی فرایندی بسیار طولانی (نزدیک به ۳۰۰ سال) و با پایین آوردن سطح آب دریا تا ۶۱۱ متر. برای مقایسه کافی است بدانیم که بزرگترین نیروگاه هستهای ایالات متحده تنها حدود ۳٫۲ گیگاوات ظرفیت دارد.
اما نویسندگان طرح از ابتدا نیتی فراتر از ارائه یک نقشه اجرایی داشتند. آنها صادقانه اعلام کردند که هدفشان به چالش کشیدن «دوراهیهای اخلاقی و زیستمحیطی» و برخی از «پیامدهای سیاسی مهندسی کلان» است.
از دیدگاه آنان، ساخت سد دریای سرخ نه انتخابی میان «ریسک در برابر عدم ریسک»، بلکه انتخابی بود میان «ریسک تخریب اکولوژیکی دریای سرخ در برابر ریسک تغییرات اقلیمی کنترلنشده» بود. مهمترین پرسشی که پیش روی مخاطبان قرار میگرفت این بود که آیا برای تأمین «رفاه نسلهای آینده» از طریق انرژی پاک، حق داریم یک اکوسیستم کامل را قربانی کنیم؟
پژواک طرحهای گذشته: از آتلانتروپا تا قطاره
ایده سد دریای سرخ را میتوان در امتداد مجموعهای طرحهایی دانست که طی قرن بیستم بارها مهندسان و معماران بزرگ را وسوسه کرده بود: دگرگونکردن چهره زمین با پروژههای مهندسی غولآسا.
نمونه بارز این طرز فکر، طرح «آتلانتروپا» بود که در دهه ۱۹۲۰ توسط معمار آلمانی، هرمان سورگل، مطرح شد. او رؤیای ساخت سدی عظیم در تنگه جبلالطارق را در سر میپروراند؛ سازهای که سطح دریای مدیترانه را تا ۲۰۰ متر پایین میآورد.