اکوایران: جنگهای طولانی نیازمند تلاشهای یکپارچهاند. اهداف نظامی بر توان دیپلماتیک و قدرت اقتصادی تکیه دارند، که این دو نیز خود بر اراده سیاسی استوارند. روسیه در همه این حوزهها با مشکل مواجه است.
به گزارش اکوایران، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، مهارت بالایی در اجتناب از این دارد که شکست خورده دیده شود. او در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید و اقتدار خود را با ادامه جنگ روسیه علیه منطقه جداییطلب چچن به نمایش گذاشت – جنگی که در نهایت روسیه در آن دست بالا را پیدا کرد. با جنگها با گرجستان (در سال ۲۰۰۸)، در اوکراین (با الحاق کریمه در ۲۰۱۴ و تهاجم تمامعیار در ۲۰۲۲) و در سوریه (با مداخله نظامی روسیه در ۲۰۱۵) او خود را بهعنوان رهبری قاطع معرفی کرده است. اما در هیچکدام از این عرصهها پوتین به موفقیتی پایدار دست نیافته است. گرجستان همچنان بین روسیه و غرب معلق است و نفوذ روسیه در سوریه نیز رو به کاهش است. با این حال، پوتین هیچگاه برای ناکامیهایش در عرصه جهانی مسئولیتی نمیپذیرد؛ او همواره نقش پیروز را بازی میکند.
به نوشته فارین پالیسی، در مورد اوکراین، پوتین قادر است نمایشی از یک پیروزی ساختگی را به تصویر بکشد. او این کار را در ۹ مه انجام داد – روز پیروزی در روسیه که سالگرد تسلیم آلمان نازی در سال ۱۹۴۵ است – و در این مراسم کنار شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، ایستاد. آنها رژه سربازان روس را در میدان سرخ تماشا کردند؛ پیامی نمادین مبنی بر اینکه روسیه منزوی نیست؛ شکست نخورده است. بنا بر روایت رسانههای دولتی روسیه، این اوکراین است که در نهایت از پا درخواهد آمد. این اروپاست که نمیتواند بر بحران هویتی پساملی خود غلبه کند. و این ایالات متحده است که گویا در برابر روسیه سر تعظیم فرود آورده، با اذعان این که گسترش ناتو موجب جنگ شده، سرسختی اوکراین آن را تداوم داده، و اینکه در سال ۲۰۲۲، زمانی که جنگ آغاز شد، جو بایدن رئیسجمهوری سالخوردهای بود که دنیا را تا آستانه جنگ جهانی سوم پیش برد.
اوکراین یک فاجعه بوده
اما اوکراین برای روسیه، نه سوریه است و نه گرجستان. سوریه ماجراجوییای دوردست بود که عقبنشینی از آن را میتوان نادیده گرفت. گرجستان در حالت معلق قرار دارد و بین روسیه و غرب در نوسان است و این برای مسکو فاجعه محسوب نمیشود. اما اوکراین برای مسکو یک فاجعه است. ارتش روسیه در اوکراین متوقف شده، در حالی که شمار تلفات و کشتههای آن رو به افزایش است. پوتین راه خروجی از این جنگ ندارد، مگر اینکه شکلی از شکست را بپذیرد. کرملین میتواند تا حدی رنج جنگ را از چشم مردم روسیه پنهان کند، اما تنها تا زمانی که بتواند روایتی قابل قبولی درباره آن ارائه دهد. پوتین نمیتواند به همان اندازه مؤثر، شواهد افول اقتصادی کشور را پاک کند. او همچنین هیچ وعده سیاسی منسجمی برای مردم ندارد، جز «پوتینیسم» بیپایان. روند باخت روسیه در این جنگ، آرام و نهچندان ناگهانی، آغاز شده است.
جنگهای طولانی نیازمند تلاشهای یکپارچهاند. اهداف نظامی بر توان دیپلماتیک و قدرت اقتصادی تکیه دارند، که این دو نیز خود بر اراده سیاسی استوارند. روسیه در همه این حوزهها با مشکل مواجه است. مسئله اصلی برای پوتین این است که چالشهای نظامی و دیپلماتیک جنگ، یکدیگر را تشدید میکنند؛ همانطور که مشکلات اقتصادی و سیاسی نیز چنیناند. اگر جنگ بهخوبی پیش میرفت یا یک جنگ بهوضوح تدافعی بود، دیپلماسی میتوانست در حاشیه قرار گیرد، ابهام و سختی اقتصادی قابلتحمل میبود، و نارضایتی سیاسی به تعویق میافتاد – مانند وضعیت اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم. اما پوتین با جنگ گستردهاش علیه اوکراین، تقریباً در نقطهی عکس آن قرار گرفته است. او همچنین نمیتواند با روایتسازی، از این بنبست راهبردی فرار کند. در جعبهابزار یک خودکامه، تنها توانایی به تأخیر انداختنِ مواجهه با واقعیت وجود دارد، نه حل آن.
روسیه با دو معضل جدی نظامی روبهرو است. نخست، ناتوانیاش در پیشروی است. به لحاظ فنی، شاید شتاب به ظاهر نفع روسیه باشد، که در حال تصرف کیلومترها از خاک اوکراین است، اما این شتاب به جایی نمیرسد. روسیه ماههاست تلاش کرده شهر پوکروفسک در اوکراین را تصرف کند و شکست خورده است. این ناکامی با تلفات سنگینی همراه بوده: حدود ۷۹۰ هزار کشته یا زخمی از ابتدای جنگ (علاوه بر ۴۸ هزار نفر مفقود)، که بیش از ۱۰۰ هزار نفر از این تلفات تنها در سال جاری بودهاند. اگر این روند ادامه یابد، روسیه تا پایان سال ۲۰۲۵ بیش از یک میلیون تلفات خواهد داشت، بدون آنکه وضعیت راهبردیاش بهتر از سال ۲۰۲۲ شده باشد. پوتین راه آسانی برای تغییر این مسیر ندارد – مسیر فعلی، در بهترین حالت، به بنبست منتهی میشود. مناطق تحت کنترل روسیه در اوکراین که عمدتاً مناطق جنگزدهاند، هیچ منفعت مادی ملموسی برای روسیه به همراه ندارند.
دومین معضل نظامی روسیه، خودِ اوکراین است. زمانی که روسیه در سال ۲۰۲۲ نتوانست ضربه نهایی را وارد کند و کشور را به دو نیم تقسیم کند، پوتین با دو گزینه روبهرو شد: جنگی محدود یا جنگی گسترده علیه غیرنظامیان در سراسر اوکراین. او گزینه دوم را برگزید، تا عقبنشینی نکند و اوکراینیها را به تسلیم وادارد. اما این تصمیم هم نتیجه معکوس داد. خشونت بیرحمانه نیروهای اشغالگر روس و حملات مکرر به غیرنظامیان و زیرساختهای غیرنظامی، اکثر اوکراینیها را متقاعد کرد که باید بجنگند.
ابزارهای مسکو
روسیه در یک جنگ فرسایشی طولانی هنوز ابزارهایی برای کسب برتری در اختیار دارد. یکی از این ابزارها، تسهیل خروج ایالات متحده از جنگ است – اقدامی که تأثیر شدیدی بر روحیه اوکراینیها خواهد گذاشت، تواناییهای ارتش اوکراین را محدود خواهد کرد و پیامی قوی به جهان مخابره میکند مبنی بر اینکه اوکراین نتوانسته مهمترین رابطه دوجانبهاش را حفظ کند. اگر آمریکا از حمایت دست بکشد، روسیه میتواند بهتدریج کشورهای اروپایی را بهصورت انفرادی هدف قرار دهد؛ برخی را به بیطرفی بکشاند یا حتی آنها را به حمایت فعال از روسیه در جنگ ترغیب کند. با ایجاد شکاف میان ایالات متحده و اروپا، روسیه نهتنها جایگاه خود در اوکراین را بهبود میبخشد، بلکه به رؤیای دیرینهاش یعنی ایجاد حوزه نفوذ روسیه در اروپا و نابسامانی کامل اتحاد ترانسآتلانتیک نزدیکتر میشود.
اما روسیه دیپلماسی خود با غرب را بهطرز فاجعهباری مدیریت کرده است. فرصتهایی را که با روی کار آمدن یک دولت آشکارا طرفدار روسیه در ایالات متحده (دولت ترامپ) فراهم شده بود، از بین برد. مسکو در ماههای فوریه، مارس و آوریل، با بیتوجهی به آتشبسهای متعدد، به بمباران ادامه داد. این رفتار باعث شد ترامپ نیز به سمت حمایت از اوکراین و اروپا متمایل شود. علاوه بر آن، مسکو تاکنون موفق نشده شکافی میان اروپا و اوکراین ایجاد کند. صدراعظم جدید آلمان، فریدریش مرتز، که روابط خوبی با بریتانیا، فرانسه و لهستان دارد، صریحاً طرفدار اوکراین است و آلمان را به هزینهای بالغ بر نیم تریلیون دلار در حوزه دفاعی متعهد کرده است.
دیپلماسی روسیه قادر نیست غرب را نسبت به خود دوستانه یا بیطرف کند، نه فقط به دلیل سیاستهای نادرست، بلکه بهویژه بهخاطر شکل بیرحمانهای که در اوکراین میجنگد. پوتین همچنین مانع آن میشود که دیپلماتهای روس بتوانند به دنبال مصالحههایی باشند که شاید بتوانند روسیه را از کابوس جنگی که او برای کشورش ساخته، نجات دهند.
وسواس پوتین به شکست نخوردن در اوکراین، اقتصاد روسیه را آسیبپذیر کرده است. اثر کوتاهمدت هزینههای نظامی بر رشد اقتصادی دیگر تمام شده و رشد اقتصادی روسیه از ۵ درصد در آغاز جنگ به صفر رسیده است. بازار کار بیشازحد داغ شده و تورم را به حدود ۱۰ درصد رسانده است. کاهش قیمت انرژی – ناشی از جنگهای تجاری ترامپ و رکود اقتصاد چین – میتواند بودجه دولتی روسیه را، که تا حد زیادی به فروش نفت و گاز متکی است، نابود کند. مردم روسیه احتمالاً اکنون بیش از هر زمان دیگری از خود میپرسند که عقلانیت حکومتشان در این شرایط کجاست: افزایش قیمتها و افقی تیره در اقتصاد، به بهای جنگی متوقفشده، زیانبار و غیرضروری. تنها چیزی که برای یک رهبر سیاسی خطرناکتر از ورود به جنگی اختیاری است، ورود به جنگی اختیاری است که به بدترین شکل پیش میرود.
پوتین از مردم روسیه خواسته است که در موضوع جنگ اوکراین به او اعتماد کنند. بسیاری این کار را کردهاند و هنوز میکنند. اما کسانی که به او اعتماد ندارند، ممکن است با سرکوب مواجه شوند. قرارداد اجتماعی در روسیه ترکیبی عجیب است از بسیج جنگی در برخی نقاط کشور و انفعال سیاسی در تمام کشور – جامعهای عمدتاً غیرسیاسی که ظاهراً در حال نبردی مقدس است.
قدرت سیاسی واقعی در روسیه در دستان پوتین متمرکز است. اما این اختیار دیکتاتورگونه، به همان اندازه که یک نقطه قوت است، میتواند نقطه ضعف هم باشد – نقطه قوت تا زمانی که او بتواند در جنگ پیروز شود، و نقطه ضعف از لحظهای که نشانههای شکست ظاهر میشود. شاید به همین دلیل است که پس از سالها سکوت درباره جانشینی، پوتین اخیراً شروع به سخن گفتن از کسی که ممکن است بعد از او بیاید، کرده است. به نظر میرسد خود او نیز دریافته باشد که سرنوشت سیاسیاش را به جنگی بیهوده گره زده است که در حال پیروزی در آن نیست.