مریم تصمیم گرفته از شوهرش جدا شود. او میگوید ادامه زندگی برایش ممکن نیست. مریم برای اعتمادآنلاین از دلایل این جدایی میگوید.
*چه مدتی است که تنها زندگی میکنی؟
من از دو سال قبل با شوهرم زندگی نمیکنم.
*چند سال است که ازدواج کردی؟
۱۵ سال پیش با محمود ازدواج کردم.
*بچه هم دارید؟
بله، سه پسر دارم.
*چرا میخواهی جدا شوی؟
شوهرم معتاد شده و آنقدر اعتیادش شدید است که نه تنها خرج خانه را نمیدهد، بلکه خرجی مواد را هم از من میگیرد.
*کار میکنی؟
بله، در خانههای مردم کار میکنم. زندگیام خیلی سخت است.
*پسرانت هم کار میکنند؟
بچهها درس میخوانند. تابستان کارهایی مثل دستفروشی میکنند و کمکخرج هستند.
*شوهرت درباره جدایی چه میگوید؟
من به خاطر بچهها دارم جدا میشوم. نمیخواهم با پدر معتاد باشند. شوهرم هم قبول کرده است. او خودش هم ناراحت است.
*یعنی شوهرت از اینکه اعتیاد دارد، ناراحت است؟
بله. او خودش خیلی ناراحت است اما میگوید نمیتواند ترک کند. به من گفت زندگیات را بردار و برو. من هم تصمیم گرفتم با بچههایم بروم.
*بچهها چه میگویند؟
ناراحت هستند. مخصوصاً پسر بزرگم که حالا نوجوان شده اما او هم میداند که چارهای نیست. پسرم میگوید طلاق نگیر اما جدا زندگی کنید.
*فکر نمیکنی بچهها نیاز به مشاور دارند؟
من در خانههای مردم کار میکنم و اصلاً پولی برای این کار ندارم. خودم سعی میکنم بچهها را آرام کنم.
*بعد از طلاق کجا زندگی میکنی؟
همینجا که هستم، میمانم و شوهرم میرود. خانه را من گرفتم و خرجی خانه را هم من میدهم. او باید برود. الان هم همینطور است و شوهرم رفته است.
*شوهرت چطور معتاد شد؟
در دورهمیهایی که با دوستانش داشت. با موتور کار میکرد. چند بار مواد جابهجا کرده بود و بعد خودش هم معتاد شد.