اکوایران: بیش از ۴۰ درصد کودکان ایرانی در پایان دبستان یا اصلاً به مدرسه نرفتهاند یا توانایی خواندن یک متن ساده را ندارند. گزارشی تازه از مرکز پژوهشهای مجلس پرده از واقعیتی نگرانکننده برداشته که نشان میدهد فقر آموزشی نهتنها میراث گذشته، بلکه تهدیدی جدی برای آینده اقتصادی و اجتماعی کشور است.
به گزارش اکوایران، مرکز پژوهشهای مجلس اخیرا گزارشی منتشر کرده که در آن به بررسی وضعیت فقر آموزشی در ایران پرداخته است. بر اساس نتایج این گزارش، با این که در سالهای اخیر دسترسی به خدمات آموشی تسهیل شده اما کیفیت آن به دلیل مشکلات اقتصادی، تحریمها و همهگیری کرونا کاهش یافته است. این اُفت کیفیت به خصوص در مناطق محروم و بین خانوارهای کمدرآمد با شدت بیشتری رؤیت شده است.
هزینه دولتها برای آموزش
طبق گفته مرکز پژوهشهای مجلس، آموزش در کنار سلامت و استانداردهای زندگی (دسترسی به مسکن، آب، برق و …) یکی از شاخصهای اصلی فقر چندبعدی کودکان در جهان است که با دو سنجه، سالهای تحصیل و حضور در مدرسه، ارزیابی میشود. بهطور مثال، در جنوب آسیا حدود ۳۲٫۳ میلیون (۸۸ درصد) از کودکان خارج از مدرسه در خانوارهایی با فقر درآمدی و فقر چندبعدی زندگی میکنند و یک نفر از هر چهار دانشآموز در خانوادههایی زندگی میکند که هیچ بزرگسالی دوره ابتدایی را به پایان نرسانده است. در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، پیش از کرونا ۱۵ میلیون کودک از تحصیل بازمانده بودند و ۱۰ میلیون کودک نیز به دلیل فقر، جنگ و زیرساختهای ناکافی آموزشی در معرض ترک تحصیل قرار داشتند؛ بهرغم پیشرفتهای چشمگیر این کشورها، فقدان آموزش یکی از تأثیرگذارترین مؤلفهها در فقر چندبعدی آنها است.
طبق گزارش یونسکو (۲۰۲۳)، حدود ۲۵۰ میلیون کودک و نوجوان در جهان به مدرسه نمیروند که معادل ۱۶ درصد جمعیت کودکان و نوجوانان است. در مقطع ابتدایی، از هر ۱۰ کودک در جهان یک نفر به مدرسه نمیرود. این آمار در منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا در تمام مقاطع تحصیلی ۱۲٫۲ درصد است که نزدیک به ۱۵ میلیون نفر را شامل میشود و حدود ۱۰ درصد کودکان (حدود ۶ میلیون نفر) به دوره ابتدایی نرسیدهاند.
هزینههای دولتی برای آموزش بهعنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی در جهان از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۲ روند کاهشی داشته که نشاندهنده کاهش سرمایهگذاری کشورها در آموزش است. بر اساس آماری که مرکز پژوهشها منتشر کرده، متوسط جهانی هزینههای دولتی در آموزش دورههایی از افزایش و کاهش بودجه را نمایان میکند؛ اما از سال ۲۰۲۰ کاهش چشمگیری در درصد هزینهها مشاهده میشود بهطوری که از حدود ۴٫۳ درصد در سال ۲۰۲۰ به حدود ۳٫۷ درصد در سال ۲۰۲۲ تنزل یافته است. این کاهش مخارج دولت در آموزش میتواند منجر به تأثیرات منفی بر دسترسی به آموزش و کاهش کیفیت آن شود. در ایران نیز این سهم تقریبا ثابت مانده است.
فقر یادگیری؛ ناتوانی در خواندن یک متن ساده
مسئله فقر یادگیری، بهویژه در کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط، به بحرانی جدی تبدیل شده است که پس از همهگیری کرونا ابعاد گستردهتری یافته است. پیش از شیوع کرونا، حدود ۶۰ درصد دانشآموزان در کشورهای مورد بررسی بال پژوهشی مجلس فاقد حداقل مهارتهای سواد خواندن بودند، اما این رقم پس از تعطیلی مدارس به ۷۰ درصد افزایش یافت. بر اساس آمار، اکنون ۷۰ درصد کودکان دهساله در این کشورها قادر به درک متن ساده نیستند، در حالی که این میزان پیش از بحران جهانی کرونا ۵۷ درصد بود.
تعطیلی طولانیمدت مدارس و نابرابری در دسترسی به منابع آموزشی دیجیتال، بهویژه برای کودکان محروم و ساکن در مناطق کمبرخوردار، این شکاف را عمیقتر کرده است. بانک جهانی هشدار میدهد که نسل فعلی بدون مهارتهای پایهای خواندن و ریاضیات در آینده قادر به کسب مهارتهای فنی پیشرفته مورد نیاز بازار کار نخواهد بود که این امر چالشهای اقتصادی و اجتماعی بلندمدتی بهدنبال دارد.
برای مقابله با این بحران، سازمانهای بینالمللی بر ضرورت تعهد سیاسی دولتها به بازیابی و تسریع روند یادگیری تأکید دارند و شکلگیری ائتلافهایی فراتر از نهادهای آموزشی شامل خانوادهها، معلمان، جامعه مدنی و وزارتخانههای مختلف را ضروری میدانند. ارزیابی دقیق سطح یادگیری کودکان و طراحی برنامههای مبتنی بر شواهد، بهعنوان گام اولیه در این مسیر معرفی شده است.
نقش درآمد خانواده در یادگیری فرزندان
از سوی دیگر، فقر درآمدی خانوارها بهعنوان یکی از عوامل کلیدی تشدید فقر آموزشی عمل میکند. کودکان خانوادههای کمدرآمد بهدلیل محرومیت از محیط غنی آموزشی در خانه، دسترسی محدود به خدمات بهداشتی و حضور در مدارس با کیفیت پایین، از آمادگی تحصیلی کمتری برخوردارند. مطالعات نشان میدهند این کودکان در مهارتهای سوادآموزی، ریاضیات، ارتباطات اجتماعی و حتی تمرکز نسبت به همسالان مرفه خود عقبتر هستند. مدارسی که اکثریت دانشآموزان آن از خانوادههای محروماند نیز اغلب فاقد منابع کافی برای جبران این شکافها هستند و این موضوع به تداوم چرخه فقر بیننسلی میانجامد. برای مثال، کودکانی که والدینشان تحصیلات پایینی دارند نهتنها از حمایت آموزشی کمتری در خانه بهره میبرند، بلکه با موانع ساختاری مانند ناامنی محل و کمبود امکانات رفاهی نیز مواجهاند. این شرایط نقش آموزش باکیفیت را بهعنوان اهرمی اساسی برای شکستن چرخه فقر پررنگتر میکند.
گزارش مرکز پژوهشهای مجلس با تمرکز بر ایران کوشیده رابطه میان فقر درآمدی خانوارها و فقر آموزشی را تحلیل کند. بر این اساس، شاخصهای آموزشی مانند سالهای تحصیل، حضور در مدرسه و دسترسی به منابع یادگیری، در کنار متغیرهای اقتصادی مانند دهک درآمدی خانوارها بررسی شدهاند.
یافتهها نشان میدهند کودکانی که در دهکهای پایین درآمدی قرار دارند نهتنها با محرومیت از امکانات اولیه آموزشی مواجهاند، بلکه بهدلیل فشارهای اقتصادی نظیر کار کودکان، احتمال ترک تحصیل در آنها بالاتر است. علاوه بر این، کیفیت پایین آموزش در مناطق محروم نابرابریهای موجود را تشدید میکند. این گزارش بر لزوم اتخاذ سیاستهای یکپارچه تأکید دارد که همزمان به بهبود استانداردهای زندگی خانوارها، ارتقای کیفیت مدارس و تقویت مشارکت جامعه محلی بپردازند. بدون توجه همزمان به ابعاد اقتصادی و آموزشی، دستیابی به هدف «آموزش فراگیر و عادلانه» دور از دسترس خواهد ماند. در این راستا، همکاری بین بخشهای مختلف دولت، نهادهای مدنی و خانوادهها بهعنوان شرط اساسی تحول آموزشی مورد تأکید قرار گرفته است.
مولفههای مهم فقر آموزشی؛ وضعیت ایران چطور است؟
مفهوم فقر آموزشی در دهه ۱۹۹۰ توسط دانیله چکی (اقتصاددان ایتالیایی) و یوتا آلمندینگر (جامعهشناس آلمانی) بهعنوان پدیدهای چندبعدی معرفی شد که موقعیت اجتماعی افراد محروم از آموزش را تحلیل میکند. این محرومیت مشارکت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را محدود میسازد. آلمندینگر و همکاران بین دو نوع فقر آموزشی تمایز قائل شدند: «فقر مدرک آموزشی» (عدم دستیابی به حداقل مدارک تحصیلی) و «فقر شایستگی» (نداشتن مهارتهای پایه برای مشارکت در جامعه). در کشورهای توسعهیافته، فقر آموزشی نسبی (مقایسه با استانداردهای بالاتر جامعه) و در کشورهای در حال توسعه، فقر آموزشی مطلق (عدم دسترسی به حداقل آموزش) کاربرد دارد.
برخی پژوهشگران با تمرکز بر عوامل سیاستی، هزینههای عمومی آموزش، کیفیت مدارس و پیشینه خانوادگی، فقر آموزشی را از طریق عملکرد پایین در آزمونهای بینالمللی مانند PISA میسنجند. از سوی دیگر، سازمان «نجات کودکان» فقر آموزشی را محدودکننده حقوق کودکان در دو بُعد مهارتهای شناختی (مانند سواد و ریاضیات) و غیرشناختی (مانند رشد عاطفی و ارتباطات اجتماعی) تعریف میکند. این نهاد شاخصهایی مانند دسترسی به خدمات آموزشی، کیفیت معلمان و محیط یادگیری را برای سنجش فقر آموزشی پیشنهاد میدهد.
بانک جهانی و یونسکو در ۲۰۱۹ شاخص «فقر یادگیری» را معرفی کردند که ترکیبی از دو مؤلفه است: محرومیت از تحصیل (درصد کودکان بازمانده از ثبتنام در مدارس ابتدایی) و محرومیت از یادگیری (درصد دانشآموزانی که تا پایان دبستان نمیتوانند متن سادهای را بخوانند و درک کنند). این شاخص نشان میدهد در کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط، ۷۰ درصد کودکان دهساله فاقد مهارت خواندن پایه هستند.
در ایران، بر اساس آزمون پرلز (سنجش مهارت خواندن)، ۴۱ درصد دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی به حداقل استانداردهای خواندن دست نمییابند. هرچند این رقم ۱۰ درصد از میانگین خاورمیانه بهتر و ۱۷ درصد از کشورهای با درآمد متوسط پایین برتر است، اما شکاف قابلتوجهی در کیفیت آموزش را نشان میدهد. از سوی دیگر، نرخ پوشش تحصیلی در مقطع ابتدایی در سال ۱۴۰۲–۱۴۰۳ حدود ۹۵٫۸ درصد اعلام شده که نسبت به میانگین جهانی (۹۰ درصد در کشورهای مشابه) وضعیت مطلوبتری است.
با ترکیب دو شاخص «محرومیت از تحصیل» و «محرومیت از یادگیری»، شاخص فقر یادگیری در ایران ۴۲ درصد محاسبه شده است. این بدان معناست که حدود ۴۲ درصد کودکان در پایان دبستان یا اصلاً به مدرسه نرفتهاند یا مهارتهای خواندن پایه را کسب نکردهاند. این رقم نسبت به میانگین خاورمیانه (۵۳ درصد) و کشورهای با درآمد متوسط پایین (۶۱ درصد) بهتر است، اما همچنان بیانگر چالشهای ساختاری در نظام آموزشی کشور است.
مرور وضعیت سواد و بیسوادی در ایران نشان میدهد نرخ باسوادی افراد بالای ۱۵ سال بر اساس دادههای یونسکو (۲۰۲۲) بین ۸۶ تا ۸۹ درصد است که نزدیک به میانگین جهانی (۸۷٪) و بالاتر از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (۸۰٪) قرار دارد. اما طبق دادههای داخلی (سال ۱۴۰۲)، نرخ باسوادی ۸۵ درصد گزارش شده که حاکی از کندی روند افزایش باسوادی نسبت به کشورهای همسایه همچون ترکیه، ارمنستان و آذربایجان است. سرشماری ۱۳۹۵ نشان میدهد جمعیت بیسوادان ۱۰ تا ۴۹ ساله در ۳۰ سال گذشته به کمتر از نصف کاهش یافته و درصد بیسوادی کل جمعیت حدود ۲۶٫۸ واحد درصد کاهش یافته است؛ با این حال، بیسوادی بهویژه در مناطق محروم همچنان چالشبرانگیز است.
وضعیت بیسوادی در ایران و پیشنهادهایی برای بهبود آن
دادههای هزینه–درآمد خانوار (۱۳۹۰ تا ۱۴۰۲) حاکی از آن است که نرخ بیسوادی افراد بالای ۶ سال در شهرها و روستاها روندی نزولی داشته، اما اختلاف حدود ۱۰ درصدی بین آنها وجود دارد (نرخ روستاها بالاتر است). در سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲، نرخ بیسوادی در روستاها افزایش یافته که احتمالاً ناشی از تأثیرات منفی همهگیری کرونا بر دسترسی به آموزش است. از نظر استانی، بالاترین نرخ بیسوادی در سال ۱۴۰۲ متعلق به استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی (بالاتر از میانگین ملی ۱۲٫۳۲٪) و کمترین نرخ در استانهای یزد، اصفهان و هرمزگان گزارش شده است. شانزده استان کشور نرخ بیسوادی بالاتر از میانگین ملی دارند.
طبق توصیه مرکز پژوهشهای مجلس برای کاهش فقر آموزشی دانشآموزان فقیر و بهبود کیفیت آموزش برای دهکهای پایین درآمدی پیشنهاد میشود وزارت آموزش و پرورش و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای تبدیل مدارس با تمرکز فقر بالا به مدارس با عملکرد بالا، سیاستهای چندجانبه زیر را با همکاری یکدیگر اجرا کنند:
شناسایی مدارس و خانوارهای هدف،
ارائه خدمات آموزشی ویژه به دانشآموزان در این مدارس،
مشروط کردن پرداخت یارانه نقدی به سرپرست خانوار به مشغولیت به تحصیل فرزندان در سن تحصیل،
ارائه مشاورههای خانوادگی و آموزشی به دانشآموزان این مدارس و تأمین تغذیه و سایر نیازهای اولیه آنها با مشارکت خیریهها.