صفحه اصلی > اخبار بازرگانی و تجارت : رابطه اخلاق و سیاست

رابطه اخلاق و سیاست

 یا افلاطـون نیـز در کتـاب جمهوریـت‌‌ خـود، حکومت‌‌‌ها را با معیار اخلاقیات محک‌‌ می‌زند. ارسطو نیز در رساله‌‌ اخلاق نیکوماخس، اخلاق را به‌‌ عنوان مـدخلی‌‌ بـر سیاست‌‌ می‌شناسد. او سیاست‌‌ را دانش‌‌ برتر می‌داند و غایت‌‌ آن را نیز خیـر انسـان تلقـی‌‌ می‌کند و در حکمت‌‌ زرتشت نیز‌‌ تاکید شده است که حکومت‌‌ عقل‌‌، در پی‌‌ سعادت انسـان اسـت‌‌ و دین‌‌ را به‌‌ ستون اخلاقی‌‌ استوار می‌سازد و اخلاق را نعمت‌‌ و هدیه‌‌ آسمانی‌‌ می‌شمارد و آن را ظفر یافتن‌‌ بر نفس‌‌ تلقـی‌‌ می‌کند. 

نویسندگان عصر روشنگری‌‌ نیز هر یک‌‌ به‌‌ فراخور منش‌‌، مکتب‌‌ و اعتقادات خود تصویری‌‌ از انسان، اخلاق و سیاست‌‌ ارائه‌‌ دادند. به عنوان مثال ایمانوئل کانت فیلسوف سرشناس آلمانی در عصر روشنگری و نظریه‌پرداز در فلسفه جدید جهان و به‌ویژه فلسفه غرب است که تجربه‌‌گرایی و خردگرایی عصر جدید را در هم آمیخت و تا به امروز کارهایش در اخلاق و فلسفه سیاسی دنباله دارد.

کانت معتقد بود که درک انسان، سرچشمه قوانین سراسری طبیعت است که سازنده همه تجربه بشریت و خِرَد انسان است که قانون اخلاقی را به ما یاد می‌دهد که این قانون، بنیاد ما برای باور به خدا، آزادی، و جاودانگی است؛ پس شناخت علمی، اخلاق و باور دینی در برابر هم سازگار و باورپذیرند زیرا پشتوانه همه آنها بنیاد یکسان «خودآیینی» انسانند.

نظریه اخلاقی- سیاسی کانت بر دریافتی از نیک سرشتی انسان مبتنی است و بر همین اساس به سبب برخورداری از خرد خودبنیاد از سیاستمداران به عنوان یک انسان، انتظار عمل اخلاقی را دارند و عینیت یافتن آن در جامعه را دور از دسترس نمی‌دانند. در میان مباحث گوناگونی که در ارتباط میان اخلاق و سیاست قابل طرح است اصلی‌ترین مساله این است که آیا قلمرو نهاد سیاست، فعالیت سیاسی و قدرت سیاسی مشمول احکام اخلاق است یا خیر؟ که پاسخ آن قطعا«آری» است .

تمام حکما، متکلمان و اندیشه‌‌ ورزان در سراسر تاریخ‌‌ حیات بشر، هر کدام به‌‌ زبانی‌‌، اخلاق و پیوند آن با سعادت و رستگاری‌‌ انسان را مورد توجه‌‌ قرار داده‌اند. از آنجا که‌‌ سعادت و رستگاری‌‌ انسان تنها در حیات اجتماعی‌‌ امکان تحقق‌‌ پیدا می‌کند پس‌‌ سیاست‌‌ و اخلاق دو عنصر ضروری‌‌ و جدایی‌‌‌ناپذیر زندگی‌‌ جمعـی‌‌ اسـت‌‌ . برهمین‌‌ لحاظ نیز بخش‌‌ اعظمی‌‌ از تاریخ‌‌ اندیشه‌‌ سیاسی جهان‌‌، در واقـع‌‌ کوششـی‌‌ اسـت‌‌ بـرای‌‌ تبیـین‌‌ سـیر تطـور و تحـول اندیشه‌‌ ورزی‌‌ و نظریه‌پردازی‌‌ در خصوص کم‌‌ و کیف‌‌ رابطه‌‌ میان اخلاق و سیاست‌‌ و تشخیص‌‌ شرایطی‌‌ که‌‌ همـاهنگی‌‌ یـا عدم‌سازگاری‌‌ میان این‌‌ دو ایجاد می‌شود. 

درسـت‌‌ از همـین‌‌ جاست‌‌ که‌‌ باید گفت موضوع اخلاق با سیاست‌‌ در کنار هم قرار می‌گیرند در واقع  بی‌توجهی به نقش اخلاق و اصول بنیادین آن در سیاست منجر به پیامدهای ناگوار سیاست منفعت طلبانه و سوداگرایانه شخصی، جناحی و حزبی و آسیب رساندن به منافع ملی می‌شود.

با توجه به مقدمه بالا حال ببینیم که رابطه اخلاق و سیاست در کشور ما چگونه است.

در ابتدا باید گفت که در زمینه رابطه قطعی میان اخلاق و سیاست چهار دیدگاه در میان صاحبنظران وجود دارد: اولین نظریه، جدایی اخلاق از سیاست است که نماد بارز آن دیدگاه ماکیاولیستی است . این دیدگاه ورود اخلاق به عرصه سیاسی را ممنوع و خطرناک می‌‌داند و آن را عامل ناکامی سیاست قلمداد می‌‌نماید.

دومین نظریه، تبعیت اخلاق از سیاست است که در کل مطرود و نامعتبر است و طرفدار چندانی ندارد. زیرا برای اخلاق هویت و اصالتی قائل نیست وآن را دنباله رو و به عنوان متغیر فرعی و نه اصلی می‌پندارد.

سومین نظریه، دو‌‌سطحی اخلاق و سیاست است که اصول اخلاقی در امور سیاسی پذیرفته می‌شود در حالی که معتقد است اخلاق سیاسی با اخلاق فردی متفاوت است که می‌توان آن را تا حدودی قابل قبول دانست.

چهارمین نظریه، یگانگی اخلاق و سیاست است که در این دیدگاه اخلاق و سیاست هر دو مظاهر حکمت عملی و ارزش مدارند و میان آن دو یک نوع اتحاد برقرار است به شیوه‌‌ای که می‌توان اخلاق را سیاست فردی و سیاست را اخلاق جمعی دانست.

موضوع رابطه بین اخلاق و سیاست از مباحث بسیار بااهمیت در اندیشه سیاسی و دینی جمهوری اسلامی نیز است . 

به لحاظ قانونی جامعه ما که نظام آن مبتنی بر جمهوری اسلامی نام گرفته است در قانون اساسی آن تاکید شده که فعالیت‌‌های سیاسی باید بر اساس ارزش‌‌های اسلامی انجام بگیرد پس در قانون تصریح کامل شده که مسائل اخلاقی را نباید نادیده گرفت . بنابراین هم از لحاظ فلسفی، هم از لحاظ مذهبی و هم از لحاظ اجرایی بر اخلاقی بودن سیاست داخلی و خارجی کشور تاکید شده است. به‌صورتی که اگر فردی دارای مسوولیتی سیاسی در کشور باشد به هیچ وجه نمی‌تواند مسائل اخلاقی را نادیده بگیرد و نباید فقط به مصالح سیاسی در قالب‌‌های خاص حکومتی، جناحی و حزبی بیندیشد و برای آنها طراحی و برنامه‌‌ریزی کند و لازم است که در برنامه‌‌ریزی‌‌ها و رفتارها جهات اخلاقی را هم رعایت کند؛ چرا که این رعایت خود یک فضیلت است. 

در پایان نتیجه می‌گیریم که در نظام‌‌های سیاسی‌‌ که هدف نهایی آنها فقط دستیابی به قدرت است میان سیاست و اخلاق سازگاری برقرار نیست که این همان منش و سیاست داخلی و خارجی نظام‌های غربی است و تنها در صورتی میان سیاست و اخلاق رابطه‌‌ای مثبت و سازنده برقرار خواهد بود که هدف آن نظام سیاسی سعادت بشر باشد. در این صورت می‌توان سیاست را سیاست راستین نامید که با اخلاق سازگار است. در نگرش اسلامی و نیز در دیدگاه فیلسوفان الهی و نیز فیلسوفان قدیم یونان مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، سیاست راستین بر پایه اخلاق است که سعادت انسان را جست‌وجو می‌کند و نظام سیاسی منهای اخلاق، سرنوشتی جز دیکتاتوری و فساد ندارد. 

* دبیرکل انجمن اخلاق کسب و کار و مسوولیت اجتماعی ایرانیان